771) سوره یس (36) آیه24 إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ
بسم الله الرحمن الرحیم
771) سوره یس (36) آیه24
إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ
28 رمضان 1439
ترجمه
من در این صورت قطعاً در گمراهی آشکاری خواهم بود.
اختلاف قرائت[1]
نکات ادبی
ضَلال
ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مردهای که دفن میشود ویا شیری که در آب مستهلک میشود تعبیر «أُضِلّ المیّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار میرود (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص356؛ المصباح المنیر، ج2، ص363)
در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛ انعام/39)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها؛ إسراء/15) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته میشود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ. (مفردات ألفاظ القرآن، ص509؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص38)
این تعبیری است که در قرآن کریم نهتنها در مورد کافران و منحرفان، بلکه گاه در مورد انبیاء و اولیاء - بویژه از زبان مخالفانشان - به کار رفته است؛ برخی وجهش را این دانستهاند که چون بر هرگونه بیرون رفتن از راه، و نه لزوما گناه، اطلاق میگردد، بدین مناسبت در مورد ایشان به کار رفته (مفردات ألفاظ القرآن، ص510) و برخی مساله را این گونه توضیح دادهاند که این سخن، از منظر آن افرادی گفته شده که اینان را در مسیر خود نمی دیدند و از منظر آنان، این پیامبران از راه مورد نظر آنان منحرف شدهاند (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص38)
این ماده به نحو ثلاثی مجرد، در معنای لازم (گمراه شدن) به کار میرود (إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ؛ ص/26) و برای معنای متعدی (گمراه کردن) به باب افعال (قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثیراً؛ مائده/77) و تفعیل میرود (أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ، فیل/2؛ یعنی آیا کید آنان را در وضعیت باطل و مایه گمراه کردن خودشان قرار نداد؟ مفردات ألفاظ القرآن، ص511) که تقابل این دو معنا به خوبی در این آیه منعکس شده است: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ» (فرقان/17)
البته «إضلال» در دو معنا استفاده میشود: یکی به معنای اقدامی که سبب گمراهی شود ویا کسی شخص دیگری را از راه بدر برد (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ؛ ص/26) و دیگری آنکه ضلال و گم شدن، سبب آن مطلب باشد، خواه در جایی که چیزی از انسان گم میشود (مثلا میگویند: أَضْلَلْتُ البعیر: شتر را گم کردم؛ که منظور این است که آن شتر از من گم شد) و خواه در موردی که شخصی را به گمراهی منسوب میکنیم (مفردات ألفاظ القرآن، ص511)
«ضَلال» (إِنَّکَ لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ؛ یوسف/95) و «ضَلالَت» (قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی ضَلالَةٌ؛ اعراف/61) را به یک معنا دانستهاند که هر دو مصدر فعل ثلاثی مجرد این ماده میباشد. (معجم المقاییس اللغة، ج3، ص356)
«ضالّ» (وَ لاَ الضَّالِّینَ؛ حمد/7) اسم فاعل از این ماده در حالت ثلاثی مجرد (کسی که راه را گم کرده، گمراه)؛ و «مُضِلّ» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ) اسم فاعل از این ماده در باب افعال (گمراه کننده) میباشد.
این ماده به مناسبت - و چهبسا به نحو استعاری - در معانی دیگری هم به کار میرود؛ چنانکه گفتهاند در آیه «لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى» (طه/52)، «ضلّ» به معنی غافل شدن است (هیچ چیز از او گم نمیشود یعنی پروردگارم از چیزی غافل نمیشود) (مفردات ألفاظ القرآن، ص511)
ماده «ضلل» و مشتقات آن 189 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
«مُبین»
در آیه 17 همین سوره درباره این کلمه توضیح داده شد.
جلسه 764 http://yekaye.ir/ya-seen-36-17/
إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ
این عبارت پر از تاکید است: حرف إنّ + استفاده از جمله اسمیه + «لـ» مزحلقه + نکره آوردن «ضلال» + متصف کردن ضلالت به «مبین»)
حدیث
1) محمد بن مسلم میگوید: خدمت امام صادق ع بودیم؛ زراره سمت راست ایشان نشسته بود و من سمت چپ ایشان، که ابوبصیر وارد شد و گفت: یا اباعبدالله! در مورد کسی که در خداوند شک دارد چه میفرمایید؟
فرمود: کافر است!
گفت: در مورد کسی که در رسول الله ص شک دارد چطور؟
فرمود: کافر است؛ سپس رو به زراره کردند و فرمودند: البته تنها در صورتی کافر است که از روی لجاجت انکار کند.
الکافی، ج2، ص399
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:
کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً عَنْ یَسَارِهِ وَ زُرَارَةُ عَنْ یَمِینِهِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو بَصِیرٍ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِیمَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ؟
فَقَالَ کَافِرٌ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ!
قَالَ فَشَکَّ فِی رَسُولِ اللَّهِ؟
فَقَالَ کَافِرٌ؛ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى زُرَارَةَ فَقَالَ: إِنَّمَا یَکْفُرُ إِذَا جَحَدَ.
2) در فرازی از وصیتی که امام صادق ع به مفضل داشتهاند آمده است:
کسی که دچار شک و گمان شود [و برای خروج از این شک و گمان تلاش نکند] و بر آن بماند، خداوند عملش را حبط و نابود میسازد؛ همانا حجت خداوند حجتی آشکار است.
الکافی، ج2، ص400
وَ فِی وَصِیَّةِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ
مَنْ شَکَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَى أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ هِیَ الْحُجَّةُ الْوَاضِحَةُ.
3) امیرالمومنین ع در ضمن یکی از خطبههای خود در معرفی اهل ضلالت فرمودند:
[دنیاى] زودگذر را برگزیدند، و آنچه میپاید [=آخرت] را عقب انداختند. چشمه زلال را واگذاردند، و از آب تیره و ناگوار نوشیدند. گویى فاسق آنان را مىبینم با منکر همنشین است و بدان مأنوس؛ چنان با او همراهی کند که موى سرش در آن رنگ سپید پذیرد، و خوى او رنگ منکر گیرد. پس کف بر دهان آرد چون موج روى آب، که پروا ندارد که چه چیزی را غرقه کند، یا چون افتادن آتش در خاشاک که باکش نبود چه را سوزانده. کجاست عقلهاى روشنىجو از چراغهاى هدایت؟ و دیدههاى نگرنده به منزلگاههای تقوی؟ کجاست دلهایى که در راه خدا بخشیده شدند و بر طاعت او پیمان بستند؟ [آن گمراهان] بر متاع ناچیز دنیا ازدحام کردند، و براى به دست آوردن حرام یکدیگر را پس زدند. عَلَمِ بهشت و دوزخ براى آنان افراشته شد، رویهاى خود از بهشت گرداندند، و با کردار خویش به سوى دوزخ روی آوردند. پروردگارشان آنان را خواند اما رمیدند و پشت کردند، شیطانشان خواند، پذیرفتند و روى آوردند.
نهجالبلاغه، خطبه144( با اقتباس از ترجمه شهیدی)
(أهل الضلال) آثَرُوا عَاجِلًا وَ أَخَّرُوا آجِلًا وَ تَرَکُوا صَافِیاً وَ شَرِبُوا آجِناً کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى فَاسِقِهِمْ وَ قَدْ صَحِبَ الْمُنْکَرَ فَأَلِفَهُ وَ بَسِئَ بِهِ وَ وَافَقَهُ حَتَّى شَابَتْ عَلَیْهِ مَفَارِقُهُ وَ صُبِغَتْ بِهِ خَلَائِقُهُ ثُمَّ أَقْبَلَ مُزْبِداً کَالتَّیَّارِ لَا یُبَالِی مَا غَرَّقَ أَوْ کَوَقْعِ النَّارِ فِی الْهَشِیمِ لَا یَحْفِلُ مَا حَرَّقَ أَیْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِیحِ الْهُدَى وَ الْأَبْصَارُ اللَّامِحَةُ إِلَى مَنَازِلِ التَّقْوَى أَیْنَ الْقُلُوبُ الَّتِی وُهِبَتْ لِلَّهِ وَ عُوقِدَتْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ ازْدَحَمُوا عَلَى الْحُطَامِ وَ تَشَاحُّوا عَلَى الْحَرَامِ وَ رُفِعَ لَهُمْ عَلَمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَصَرَفُوا عَنِ الْجَنَّةِ وُجُوهَهُمْ وَ أَقْبَلُوا إِلَى النَّارِ بِأَعْمَالِهِمْ وَ دَعَاهُمْ رَبُّهُمْ فَنَفَرُوا وَ وَلَّوْا وَ دَعَاهُمُ الشَّیْطَانُ فَاسْتَجَابُوا وَ أَقْبَلُوا.
تدبر
1) «إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»
این مومنی که از دور دست برای حمایت از فرستادگان الهی آمد، پس از آنکه دلیل خود در ضرورت بندگی خدا را بیان کرد؛ پرستش معبودهای دروغین را به چالش کشید و پرسید که آیا واقعا انتظار دارید که من چنین معبودهایی را بپرستم؛ سپس - چنانکه در نکات ادبی اشاره شد - با تاکیدات مکرر بیان کرد که در این صورت قطعاً قطعاً قطعاً قطعاً من در گمراهی آشکاری خواهم بود.
او با این همه تاکیدات میخواهد بفهماند:
الف. مساله ضلالت و هدایت یک مساله اساسی در زندگی یک انسان عاقل است.
نکته تخصصی انسانشناسی
بسیاری از انسانها در زندگیشان رویکرد پراگماتیستی دارند؛ یعنی صرفا با نتایج عملی دمدستی کار دارند: مساله هدایت و ضلالت را یک امر ثانوی و سلیقهای قلمداد می کنند و دغدغه اصلیشان سود و زیان مادی و دنیوی است، نه هدایت و ضلالت.
در مقابل، کسی که زندگی را جدی بگیرد، میفهمد که این زندگی نمیتواند به همین دنیا محدود باشد؛ از این رو، مساله هدایت و ضلالت و سرنوشت نهاییاش بسیار مهمتر از سود و زیانهای دنیوی و مادی میشود.
او اصرار دارد: این گمراهی، گمراهی بودنش کاملا آشکار است؛ برای همین حاضر نشد بدان تن دهد، هرچند که جانش را در این مسیر داد.
ب. ...
2) «إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»
تعبیر «ضلال مبین» 18 بار در قرآن کریم به کار رفته است که اینها را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
- مواردی که عدهای دیگری را متهم به ضلال مبین میکردند ولی این اتهامزنیشان اعتباری ندارد (قوم نوح به نوح: اعراف/60؛ برادران یوسف به پدرشان یوسف/8؛ زنان شهر به زلیخا: یوسف/30؛ کافران به مومنان: یس/47).
- مواردی که فقط از وجود دستهای از افراد چنین گمراه در مقابل هدایتیافتگان سخن میگوید و توضیحی درباره آنان نمیدهد (سبأ/24؛ زخرف/40؛ قصص/85؛ ملک/29)
- مواردی که گروهی معین از منظری که قرآن کریم قبول دارد در ضلالت مبین معرفی شدهاند؛
که اینها چند گروهند:
o کسانی که در جاهلیت بسر میبرند و هنوز پیامبری برایشان نیامده و کتاب و حکمتی بدانان تعلیم داده نشده (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ، آلعمران/164؛ هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ، جمعه/2
o بتپرستان (در خطابات حضرت ابراهیم ع: وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ لِأَبیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ، انعام/74؛ قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فی ضَلالٍ مُبینٍ، انبیاء/45) و جهنمیانی که غیر خدا را میپرستیدند (تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛ شعراء/97-98)
o کسانی که در برابر ذکر خدا قساوت قلب دارند (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ؛ زمر/22)
o کسانی که دعوتکنندگان الهی را اجابت نمیکنند (وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ؛ احقاف/32)
o کسی که توجه کند که غیر خدا هیچکاره است باز هم آنها را بپرستد (أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ... إِنِّی إِذاً لَفی ضَلالٍ مُبینٍ؛ یس/23- 24)
o ظالمان (لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فی ضَلالٍ مُبینٍ، مریم/38؛ هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونی ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبینٍ، لقمان/11)
در واقع، در منطق قرآن کریم دو دسته را میتوان در گمراهی آشکار دانست:
کسانی که از ایمان به خداوند واحد و فرستادگان او سر باز زنند؛ خواه به فضای جاهلیت دلخوش کنند، یا رسما بتپرست شوند و به پرستش غیر خدا روی آورند؛ یا دلهایشان به ذکر خدا آرام نگیرد و دعوتکنندگان الهی را اجابت نکنند؛
و کسانی که اهل ظلم و ستم باشند و از حد و حدود خود تجاوز کنند.
[1] . قرأ نافع و ابوعمرو و ابوجعفر و الیزیدی إِنِّی إِذاً بفتح الیاء و قرأ الباقون بإسکانها. (المعجم القرائات، ج7، ص475)